جوان ایرانی | ||
به نام خدایی که بی نهایت به او مدیونم امروز خوشحالم و بی صبر و نا آرام... خوشحالم،چرا؟ چون انتظار داره به سر میرسه،چون دارم به اون روزی که میخواستم می رسم اما اینجا تموم شدن نیست اینجا شروع شدنه، شروع یک را طولانی و پر از بالا و پایین... خوشحالم و امیدوارم تمام این مسیر به لطف خدا ان شاالله پر از خوشحالی و شادی و امید باشه... این پنجشنبه برای اولین بار به عنوان پزشک وارد بیمارستان میشم... شاید ندونی که چه حالی دارم ولی امروز مثل اسپند روی آتیش شدم و آروم ندارم در یک کلام میتونم بگم خدایا ممنونم... خدایا بی نهایت ممنونم... شاید باورت نشه ولی روپوش سفیدا رو از کمد بیرون آوردم و میپوشم ببینم کدوم بهتره برای پنجشنبه:)))) امیدوارم یک پزشک خوب و موفق بشم ان شاالله یک روز همینجا می نویسم که یک پزشک موفق شدم... کاش میشد این حس خوب رو به همه منتقل کرد... ارادتمند شما و خودم و خدام 21:57 19/01/98 [ دوشنبه 98/1/19 ] [ 9:1 عصر ] [ جم می نویسد:) ]
[ نظرات () ]
|
||
[ |