جوان ایرانی | ||
به نام خدایی که بی نهایت به او مدیونم این روز ها میگذره اما به سختی... کرونا بلاخره به ما هم رسید... من با دو دوز واکسن کرونا اونم خارجیش که ملت ما بیشتر از داخلی قبولش دارن مبتلا به ویروس شدم... از آخرین دوز واکسن من بیش از دو ماه میگذره... تب های 38 درجه... سرفه ها و بی حالی ها... و حالا عدم بویایی و چشایی،البته از اینکه طعم و عطر هیچی رو حس نمی کنم اصلا مشکلی ندارم! پدر و مادرم هم درگیر شدن،حال مادرم زیاد خوب نیست،سرفه ها امونش رو بریدن... پدر امروز صبح گریه می کرد دیگه خودتون بدونید چه خبره... امرور بعد از 4 روز از نظر روحی کم آوردم ،هرکی زنگ میزنه اولش گریه ام رو کنترل می کنم و بعدش جواب میدم... وقت گرفتن از دکتر و سی تی رو خودم انجام میدم و اینا از من انرژی میگیره و ضعف میکنم،نمیشه با وجود خطر ابتلا کسی که سالمه رو فرستاد توو این محیط های آلوده... خانواده ام حالشون خوب بشه،همین برام کافیه... پسرای همگروهی این مدت بار هاجویای احوال من و خانواده بودن و بارها گفتن اگر کاری هست چه شخصی چه دانشگاه بدون تعارف بگم؛لطف بزرگی می کنن با وجود این خطر ها این حرف رو میزنن... خلاصه کنم اگر عمرم به دنیا بود میام و می نویسم که خوب شدم،اگر هم نه با وجود حال خیلی بدم فقط اومدم این نوشته رو بنویسم تا اگر مردم هرکسی به این وبلاگ سر میزنه بدونه ورق های دفتر زندگی من به آخر رسید و ته تهش یه صلوات یا فاتحه ای برام بفرسته... الان انصافا وقت مردن نیست آخه قرار بود وقتی مردم برای شادی روحم نون خامه ای،حلوا دو رنگ و خرما با مغز گردو اعلا خیرات کنن،اینطوری که نمیشه:)) اشکال نداره حداقل سالگردم بشه:) حالا شیرینی دانمارکی و رولت و باقلوا رو فاکتور گرفتم:) توو زندگی حسرتی ندارم چون کف ِ زندگی من، سقف آرزو خیلی هاست... حلالم کنید فقط اگر زنده نموندم این حرف من به کسیه که خیلی دوسش دارم( البته با شعر رهی معیری): تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو/ تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام... 12:47 20_05_1400 [ چهارشنبه 100/5/20 ] [ 12:45 عصر ] [ جم می نویسد:) ]
[ نظرات () ]
|
||
[ |