جوان ایرانی | ||
به نام خدایی که بی نهایت به او مدیونم
آخه ملت شماهایی که میاید اینجا سر می زنید واقعا می خونید؟ پس چرا هیچ وقت نظری نمی ذارید؟ البته با احترام باید بگم برام مهم نیست چند نفر میاید اینجا،می خونید و نمی خونید چون من اینجا برای خودم می نویسم،برای دل خودم... اما عجیبه برام اگر واقعا وبلاگ خونده میشه باید حداقل یکی یه چیزی بگه!!! راستش هنوزم خوب نیستم تا بخوام روز نوشت بنویسم،یه روزی اگر خوب شدم از نو شروع می کنم و می نویسم... یادمه با خودم قرار گذاشته بودم از روز های مهم و اتفاقات جالب زندگیم بنویسم اما خیلی وقته که نمی تونم... اصلا حال و حوصله نوشتن ندارم! بهتره بپرسید دل و دماغ چه کاری دارم؟؟؟؟ این روزا واقعا و عمیقا دلم میخواد با کسی حرف بزنم،منی که تمام دنیا رو تو خودم می ریختم و حرف نمی زدم حالا دلم میخواد با یکی حرف بزنم... استادم چند وقت پیش بهم گفت آدم باید با یه نفر حرف بزنه از اتفاقات هر روز بگه نمیشه که سعی کن برای کسی حرف بزنی.... حالا دلم میخواد حرف بزنم نه چون استاد گفته،نه! فقط دیگه دلم داره میترکه...... همین............................................................................ 18:38 9-04-00 [ چهارشنبه 100/4/9 ] [ 6:30 عصر ] [ جم می نویسد:) ]
[ نظرات () ]
|
||
[ |