جوان ایرانی | ||
به نام خدایی که بی نهایت به او مدیونم
این روز نوشت در اصل باید دو روز پیش نوشته می شد که به دلیل مشغله من به تاخیر افتاد اصل مطلب این روز نوشت بر میگرده به 6/11/97 ساعت 17:48 دقیقه ،برادرم تو تلگرام بهم پیام داده بود سلام چطوری؟؛ خب خیلی تعجب کردم چون معمولا ما تلگرامی حرف نمی زنیم با خودم فکر میکردم یعنی چه مطلب مهمی هست؟ خب من دیر پیام رو سین کرده بودم و اون دیگه آنلاین نبود؛ساعت 18 یعنی شش غروب بود که اومد خونه ما در رو باز کردم ولی تانزدیک 10 دقیقه پیداش نشد نگو که تو پارکینک با پدر صحبت میکرده! بلاخره اومد بالا تو خونه، یکم حرف زد و بعدش یهو گفت یه خبر خیلی خوش دارم گفتم چی گفت خودت حدس بزن گفتم چیزی به ذهنم نمیرسه گفت داره یکی بهشون اضافه میشه منم سریع گفتم زنت حامله است گفت آره یک ماهه... خب اون اصل مطلب بود مطلب مهم بعدی این که بنده توی سرم یه کیست سارکوئیدوز مادرزادی بی خطر دارم یه خبر دیکه هم بود که یادم رفته آها یادم اومد باید بگم که اولین مرحله غیر فعال سازی گوگل پلاس دیشب آغاز شد و شبکه محبوب مجازی من رفت هوا... خب حرف دیگه ای نیست تا بعد.. راستی بگم بخاطر رفلکس معده و اینکه بعد ناهار نباید بخوابم اومدم و این ساعت روز، روزنوشت نوشتم راستی تو این خونه هم چند دقیقه پیش از پشت پنجره صدای یاکریم اومد... ارادتمندشما و خودم و خدام 8/11/97 14:10 بعد از ظهر [ دوشنبه 97/11/8 ] [ 2:16 عصر ] [ جم می نویسد:) ]
[ نظرات () ]
|
||
[ |